السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
السبلم علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته
السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
باز هم مکثِ همیشه گی ارمیا. به این جای نماز که می رسید صورتش در هم می رفت.
فکری به پیچیده گی و درهم ریخته گی موهایش به جای روی سر، توی سرش ریشه می دواند:
- من چه ربطی به بنده گان صالح خدا دارم؟
شاید خدا خواسته مرا مسخره کند. من با ...
و بعد گناهان کوچک و بزرگش را به یاد می آورد. خجالت مثل برق گرفته گی می لرزاندش
و بعد متوجه مکث زیادش می شد.
-السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
بخشی از رمان ارمیا
نوشته رضا امیرخانی
کلمات کلیدی : ارمیا، نماز، گناه، بنده، رضا امیرخانی، رمان